ایران ایران درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب
نويسندگان شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:52 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین
پيش گفتار در موارد تمدن و آئین هاي کهن ساکنین بین النهرین، تحقيق و تحليل مستقل ايراني بسيار كم است، ايرانيها مجبورند فقط متكي به تحقيقات متفرق خارجي باشند. اميد است روزي برسد، كه جوانان باهوش ايراني متخصص، تخقيقات مستقل بدور از دروغ هاي تاريخ در تمام زمين هاي تاريخ و تاريخ اجتماعي داشته باشند. تمدن و دين، طي مراحل منطقي برابر قوانين و فرمول هاي تاريخي و تاريخ اجتماعي رشد و تكامل يافته، و اين رشد و تكامل با شتابي كه از تاريخ و فرهنگ ياد گيري است، ادامه داشته و خواهد داشت. اين مقاله ادامه دارد و بازنويسي مي شود.
بین النهرین يا ميان رودان یا ئیراق
بین النهرین يا ميان رودان، یکى از مناطق پرسابقه و کهن آسیاى غربى یا خاورمیانه اصطلاحي، و يا قاره كهن تاريخي مي باشد، اين سرزمين مرکز اوليه پيدايش ادیان گوناگون جهان بوده است. این ادیان با یکدیگر شباهت و هم رنگى بسیار داشتند، این آئین ها تحت نفوذ یکدیگر رشد و تكامل يافتند. این منطقه از قدیم مکان و محل برخورد تمدن هاي مختلف و نيز برخورد، بومیان، هندوان، اروپائیان، ايرانيان، بوده است. معمولا بابلیان و آسوریان را سامیان شمالى مي گويند، فنیقیان و فلسطینیان و اسرائیلیان را سامیان غربى گویند، حبشیان و اعراب سامیان جنوبى را تشکیل مى دهند، رجوع شود بهمختصرتاريخ جهان.
اين سرزمين که در میان دو شط دجله و فرات قرار گرفته است، از پر سابقه ترین سکونت گاه هاى انسان بشمار مى آید، از جهت قدمت تاریخى آن را هم عهد مصر قدیم گفته اند. از 3000 ق،م، تا حدود 500 ق،م، چندین دولت پر قدرت و بزرگ بر آن حکومت مي کردند. آنان نفوذ آئین و تمدن و علوم خود را گسترش داده، و بر اقوام خلف تحمیل کردند. ساکنین بین النهرین همانند دیگر مردم دوران پیشین خود، داراى عقاید و آئین هايى بودند، و به همین جهت در میان مردمان بین النهرین بقایاى آئین توتم رواج فراوان داشت، و آنان عقاب و گاو نر و شیر را مقدس مى دانستند، و جان پرستى در میان آنان احترام ویژه اى یافته بود. مردم بین النهرین بر این باور بودند، که ارواح بطور کلى در خورشید و ماه و ستارگان مکان و منزل دارند، که بتدریج اینها برایشان همانند خدایان نمودار گردیدند. هر یک از شهرها خدائى مخصوص بخود داشت و خداى محلى زن بود، از دریاى مدیترانه تا خلیج بنگال و اهالى اژه و آسیا و دراویدیان، سکه رب النوع (مادر همگانى) را محترم مى داشتند، و تیامات الهه اقیانوس بود. نانا یا نینا به ایشتار خداى بابل شباهت داشت.
هزاران خدا در عهد قدیم مورد پرستش مردم بودند، مثلاً بابلیان خدای شمش و خدای مردوک و خدای انلیل را می ستودند، آشوریان خدای شمش و خدای مردوک و بل و نینا را می پرستیدند، و این خدایان را بر بلندی کوه ها گذاشته و برایشان نیایش می کردند، و حتی نام این کوهها بعد از گذشت 2700 سال، هنوز با نام آن خدایان آمیخته و عجین است. مردوک خدای بابلی، در عهد بختالنصر بابلی و آشور بانیپال پرستیده میشده، و قبل از ورود آشوریان به اورامان، مردم آریایی به نام کاسیها در اورامان مستقر بودند. نام خدای مورد پرستش آنها کاژه Kazha در سهمله (سطمله) و همچنین در نزدیک ییلاق زومیها باقی مانده، و به نام قله کاژه (کهلوو کاژهی) معروف است. آشوریان در عهد آشور بانیپال و شلمنصر با هجوم به کوردستان، که در آن دوره آن را کوردستان نمری (Namri) می گفتند و با تسخیر اورامان، آشوریان خدای کاژه را سرنگون کرده، و خدای آشوری به نام مردوک را بر جای خدای کاسیها قرار دادند، که متاسفانه مجسمه این الهه مردوک تا سال 1358 بر جا بود، اما توسط جویندگان طلا از بین رفت. همچنین کاسیها خدای دیگری در منطقه اورامان داشتند، که سوریاش نامیده می شد، و بر روی کوه شاهو در شمال شمشیر فعلی گذاشته بودند.
آن زمان در شمال قسمت سومر تا عرض جغرافیائى بغداد، کشور اکد شمرده مى شد، و شهر بابل در آنجا قرار داشت. اکدیان مردمى از نژاد سامى بودند، در حدود 2700 ق،م، بر دولت سومرى پیروز شدند. نخستین پادشاه اکدیان شخصى بنام سارگون بود، سارگون سلطانى پرقدرت بود، و توانست قسمتى از مغرب ایران، و شامات را به تصرف خود درآورد، و آن را به کشور خود ملحق سازد. به فرمان سارگون، رجال علمى کشور نوشته هاى دینى و اصول جادوئى و ساحرى و آثار علمى را مدون نمودند، و در معبدى بایگانى کردند.
حدود 2500 ق،م، دوباره سومریان به قدرت رسیدند، و با اکدیان هم آهنگ شدند، حكومت ايلام يا در واقع بخش اول سلسله هخامنشيان به پايتختي شوش، براي آنان رقیب بزرگى بود. مکرر در مکرر میان ایلام و آن دولت جنگ رخ مى داد، گاهى بخشي از ایلام جزو متصرفات آنان مى شد، و زمانى ایلام بر دشمن پیروز مى گردید. تا اینکه در سال 2115 ق،م، ریم سین پادشاه پرقدرت خوزستان دو دولت سومر و اکد را برانداخت، بطوریکه دیگر آنان استقلال خود را براى همیشه از دست دادند، و قومیت آنان در میان دیگر طوائف منحل شد. سرانجام مردم آن کشور باطراف فرار کردند، گروهى به فنیقیه رهسپار شدند، و بلاد آنجا را بنا کردند، و گروهى که پرستنده خداى آشور بودند، به شمال بین النهرین کوچ نمودند، و اساس و شالوده دولت آشور را ریختند.
كليك كنيد: تاريخ دين و آئين در ايران باستان
دين و آئين سومريان
در دین افسانه اى سومریان، در رابطه با پدید آمدن طوفان بزرگ عقايدي گسترش یافت، آنها مي گفتند، خدایان بودند كه انسان را از خاک رس آفریدند، و جان را در آن پیکر دمیدند، تا آئین خدایان را برقرار نماید، و آنان را پرورش دهند. پادشاهان فرزندان خدایان مى باشند، که طبیعت را حاصلخیز و پر رونق مى سازند، و آن فرزندان خدایان بر نباتات ریاست دارند، و حکومت را در روى زمین اداره مى کنند. سومریان چون از کوه هاى سر به فلک کشیده عیلام سرازیر شدند، و بر بین النهرین دست یافتند، آن بلندى را ارج نهادند، و آن را با ارزش تلقى نمودند، و در نگهدارى و حفظ آن کوشش فراوان كردند. سومریان افسانه ها و الهیات سامیان را براى خود به عنوان روش و مشى اخذ نمودند. سامیان در عصر حکومت خود، شهرها را دسته بندى مى کردند، و خدایان خود را در آن شهرها قرار مى دادند. این خدایان خصلت و منش محلى مردم را در خود بایگانى و حفظ مى کردند، و اگر شهر آنان مرکز حکومت مى گردید، خدایان شهر مرکزى بر دیگر خدایان شهرها برترى داشتند. تعداد خدایان بابل و آشور فراوان بود، که در یکى از کتیبه هاى آشوریان مربوط به حدود 860 ق،م، قریب هزار نام از خدایان و فرشتگان منقوش است.
مردم آن عصر این همه خدایان را موجوداتى آسمانى مى پنداشتند، و علامت و منشاء نهایى آنها را در کتیبه ها، ستاره قرار داده بودند. مثلا خداى بزرگ بنام آنو را با یک ستاره نشان مى دادند، و دیگر خداى را با دو و یا سه ستاره معرفى مى کردند. در اعتقاد و باور این اقوام بود، که پروردگاران هم همانند آدمیان خشم و آرزو دارند، و دستخوش حوادث و احتیاج مادى اند. تنها فرق آنان با آدمیان در قدرت فوق العاده و حیات جاودانى آنان بود. ارواح بدکار از آدمیان تواناتر، و از خدایان ناتوان تر بودند، ارواح بدکردار بصورت انسان و تن حیوان از قبیل افعى و اژدها و پلنگ براى آزار آدمیان، در هر گوشه پنهان بودند. شاید این باور همان اعتقاد به تناسخ باشد، که تا این زمان در میان بعضى از عقاید و باورها موجود است. بعضي از اقوام گذشته اساس باور هایشان، بر یک سلسله عقاید خرافى بدور از عقل و خرد بود، که بعضى از آنها تا امروز با كمي تغييرات، در میان عده اي همچنان باقى مانده است. سومریان و اکادیان بر این باور بودند، که هیچ موجودى ازلى نیست، و در آغاز عدم مطلق بود، و تدریجا در این عدم محض دو موجود پدید آمدند. یکى موجود نر بنام آپیو و دیگرى موجود ماده بنام تیامات، و این دو اصل تمام کائنات را بوجود آوردند، اپیو آب شیرین را و تیامات آب شور را.
وجود شیطان و عقیده به این موجود نامرئى، همیشه بر سر زبان ها بوده و مردم از او وحشت و ترس داشته اند، سومرى و آشورى و بابلیان نیز از شيطان سخن به میان آورده اند. در یکى از کتیبه هاى قدیم اوصاف شیاطین را اینگونه گفته اند: اینان سم هاى خدایانند. از دیوارهاى بسیار ضخیم عبور مى کنند. از بام هاى بلند فرود مى آیند. گوئى طوفانند که از خانه اى بخانه اى مى روند. هیچ درى جلو ورود آنان را نمى تواند بگیرد. هیچ قفلى آنان را بر نمى گرداند. همچون مار از زیر در خانه ها بدرون آن مى آیند. چون باد از زیر پاشنه در داخل مى شوند. زن را از آغوش شوهر و کودک را از بغل مادر مى ربایند. اینان هر کدام اسمى و کارى را بر عهده دارند، لابارتو قاتل کودکان خردسال است، و لاباسو علت رعشه اندام است، و احناسو موجب سیاهى چهره و زردى رخسار است. موضوع پیدایش کرم که در یک کتیبه باستانى منقوش است، از آثار شگفت انگیز تاریخ به شمار آمده است، داستان آن بدینگونه ذکر شده: چون آمون خداى بزرگ آسمانها را بیافرید و آسمانها زمین را خلق کردند و زمین رودها را پدید آورد و رودها جدولها را آفریدند و جدولها مردابها را ایجاد کردند، از میان مردابها کرم بوجود آمد. کرم به حضور خدایان رفته و گریه کرد، و گفت: به من چه مى دهي بخورم، و چه مى دهى بنوشم؟ اِآکه یکى از خدایان بود گفت: به تو چوب معطر و استخوان خشک مى دهم، که غذاى تو باشد. کرم گفت: بارالها نه چوب معطر مى خواهم و نه استخوان خشک، بلکه میل دارم غذا و نوشیدنى را در میان دندانهاى آدمیان مقرر دارى و منزل و مکان مرا در لثه دندان جاى دهى تا از خون لثه سیراب شوم و قدرت و نیروى لثه را بگیرم.
دین و آئين بابل
دیانت بابلی خود وارث دین باستانی مردم سومر است، ولی به نوبه خود مراحل تکامل و ارتقا را پیموده است، و وقتی به دوران عظمت بابل رسید، واجد اسلوب تصوری منظم و دستگاه فکری نسبتا با ارتقایی گردیده بود. به عبارت دیگر ریشه دیانت بابلی، در ادوار تاریخ سومریها و اکدیها مخفی و مستور است. بدون شبهه می توان گفت، که آن مبادی دینی از دیانت بدوی و عقائد ساده، یعنی فتیشیزم و آنیمیزم ابتدائی آغاز شده، و مراتب نشو و ارتقاء را طی کرده، و چون تمدن بابل نضج یافت، به صورت کامل تعدد آلهه نمودار گردید. آثار الواح گلی با خطوط میخی، که اخیرا در ویرانه های بلاد و معابد بین النهرین یعنی کشور بابل بدست آمده، همه موید این مدعاست.
این سیر تکاملی دراز قریب چهار هزار سال، در پرتو استقلال سیاسی بین النهرین و استقرار سلاله های سلاطینی، که در آن زمان طولانی به نوبت خود پیاپی حکمرانی می کردند، رشد و تكامل يافته است. نخست اعتقاد به خدایان خاصی در شهر های کوچک ظاهر شد، یعنی هر شهری خدای خاص خود را داشته است، که حافظ آن شهر و معبود ساکنین آن بوده، و ساکنین هر شهر مقام و اهمیت خدای خود را بالاتر و بیشتر از خدایان دیگر بلاد می دانسته اند، و بر سر آن آلهه با یکدیگر رقابتها داشته اند. بنابر این عدد خدایان به اسامی مختلف در تاریخ دینی بابلی بین النهرین فراوان است، هم در الواح گلی اکتشافی به وسیله باستانشناسان، و هم در متون و منابع کتب مورخین یونان كه نام آن همه آلهه را به تفصیل ذکر نمده اند.
مردم بین النهرین و بابل از اعتقادات و دین دارى بدور نبودند، ولى نظر به افزایش ثروت و دارايي، سکنه و اختلاط نژادها، و برخورد انديشه هاي گوناگون، در اواخر حكومت بابل از حیث اخلاق و دیانت در مرتبه نازلى قرار گرفتند. از طرف دیگر ایمان به خدایان متعدد، و اعتقاد به سحر و جادو، فسق و فحشا، باعث گردید که بابل با آن عظمت در برابر حمله ایرانیان خجل و سرافکنده شود. مردم بابل مردوکرا به عنوان خداى بزرگ شناخته بودند، و چون کوروش بزرگ پادشاه ایران وارد بابل شد، روحانیون از وى استقبال نمودند، و کوروش براى خداى مردم بابل مردوک احترام فراوان در نظر گرفت. کوروش چون داخل شهر شد، در معابد خدایان بسیار دید، روحانیون به کوروش گفتند: این خدایان مربوط به شهر هاى مختلف بابل است، که یکى از پادشاهان کشور بابل آنان را به مرکز انتقال داده است. کوروش دستور داد تا هر یک از آنان را به شهر خودش ببرند، این عمل باعث خوشنودى مردم شهر هاى بابل گردید، و مردم علاقه فراوانى به کوروش پیدا کردند. غیر از اعتقاد به خداى مردوک، در بابل ادیان و آئین هایى دیگر نیز وجود داشته است، ولي مردوک خداى آفریننده، بر تیامات که ماده را تشکیل داده غالب گشته بود.
بلاد بین النهرین مانند اوروک، اوریدو، لاکاش، و بلاخره شهر اور مولد حضرت ابراهیم خلیل، هر یک به نوبه خود خدای مخصوصی داشتند، تا آنکه عاقبت نوبت به شهر بزرگ مرکزی یعنی بابل رسید، پس خدای آن شهر در صدر آلهه سراسر مملکت قرار گرفت. وقتی که سلطنت واحدی در کشور بین النهرین در پرتو سلطنت سلاله حمورابی تشکیل شد، مردم آن خاک سر به آسمان بر افراشته، و خدایان خود را در آسمانها جستجو کردند، و روشنان فلکی و کواکب و نجوم آسمانی را مظاهر آلهه شمردند. همانطور که مجسمه ها و تماثیل آن خدایان در معابد روی زمین افراشته می شد. به زعم ایشان ارواح لطیفه آلهه در آسمانها زندگی می کردند، و با یکدیگر گاهی به صلح و گاهی به جنگ، و زمانی به محبت و دوستی، و وقتی با خصومت و دشمنی به سر می بردند. تعداد این خدایان به شماره کواکب آسمان می رسید. در مجموعه آلهه اعصار سومری و اکدی افزون از چهار هزار اسم خدا به نظر می رسد، که هر یک مظهر نیروئی از مظاهر طبیعت بوده اند.
در حفاری هایی که در اماکن مختلف عراق صورت گرفته، مجسمه خدایان بیشماری از زیر خاک بیرون آمده، و به موزه های جهان منتقل شده است. این خدایان صورت تکامل یافته آنیمیسم ابتدایی بوده اند. بنابر این بابل نیز تحول و تکامل دین از فتیشیسم تا اعتقاد به خدایان را تجربه کرد. این سیر تقریبا چهار هزار سال طول کشید، و در پایان خدایانی که نماینده ارواح ماه و خورشید و سیارات بودند، در شهر های مختلف مورد پرستش قرار گرفتند، مردوك يا مردوخ در بیشتر زمانها برترین خدا بود. در تمدن بابلیان مردوک به عنوان خدای باروری و آفرینش مطرح بود، او در دوره حمورابی بهعنوان محافظ بابل به شمار می رفت. گمان میرود نام مردوک با واژهٔ آریایی و اوستایی اَمِـرِتات به معنای جاودانگی و بی مرگی در پیوند باشد، اما ویژگی های دیگر مردوک، شباهت هایی با اهورامزدا است، همچون او در سیارهٔ مشتری متجلی می شده است. همان گونه که مردوک را با نام اَمَـر – اوتو می شناخته اند، از او با نام آریایی و کاسی ِشوگورو نیز یاد می کرده اند، که به معنای بزرگ ترین سرور بوده، و با معنای اهورامزدا (سرور دانا / سرور خردمند) در پیوند است.
بر هر زن بابلی واجب بود، که در مدت عمرش حد اقل یک بار در معبد زهره (ونوس) بنشیند، و با یک مرد بیگانه ارتباط جنسی پیدا کند. بعضی از زنان ثروتمند، بنا بر کبر و غروری که داشتند، نمي خواستند با دیگر زنان مخلوط شوند، به همین جهت در ارابه ای دربسته به معبد میآمدند، و همراه با ندیمان و خدمتگزاران متعدد در آنجا می نشستند. ولی راهی که بیشتر زنان برای این کار پیش می گرفتند، به این ترتیب بود، كه در معبد می نشستند، و تاجی از ریسمان بر روی سر خود قرار میدادند. پيوسته گروهی داخل میشدند و گروهی دیگر از معبد بیرون می رفتند. گذرگاه هایی به خط مستقیم به جاهایی می رسيد، که زنان در آنجا نشسته بودند، از این گذرگاهها مردان بیگانگان عبور می کردند، تا هر زنی را که می پسندند، برای خود انتخاب کنند.
پس از آنکه زنی به این ترتیب در معبد نشست، حق بیرون رفتن از آن را نداشت، مگر آنگاه که بیگانه ای قطعه نقره ای را در دامان او بیندازد، و در خارج معبد با او همخوابگی کند. بر آن مرد که قطعة نقره را میاندازد واجب بود، که در آن حال بگوید: از الاهة میلیتا مسئلت دارم، که رحمت خود را بر تو نازل کند. قطعة نقره هر اندازه کوچک باشد، زن حق رد کردن آن را نداشت، و این قطعة نقره عنوان تبرک و تیمن داشت. زن با نخستین مردي که نقره به دامن او میاندازد، به راه میافتاد و حق نداشت که او را رد کند، چون با وی همخوابه شد، و تکلیف واجبی را که نسبت به خدایان برعهده داشت به انجام رسانید، به خانة خود بازمی گردد. زنانی که تناسب اندام و زیبایی داشتند، زودتر موفق به انجام فريضه ديني مي شدند، و معبد را ترک و به خانة خود می رفتند. ولی زشتي و بد ترکیبی عده اي مانع آن می شود، که بتوانند وامی را که قانون ديني بر گردن آنان گذاشته بود، زود ادا کنند. چه بسیارند زنانی که سه یا چهار سال انتظار می کشيدند، تا نوبت انجام امر واجبی که برعهده دارند برسد.
علم نو تشریح و نو اخترشناسى با دين پديد آمد ــ در ادامه رشد و تكامل دانش، بابلیان دو دانش را بيشتر تكامل داده و بوجود آوردند، قبلا مردم آن عصر با آن دو علم آشنائى بسيار كمي داشتند، یکى علم تشریح و دیگرى علم اخترشناسى بود. روحانیان دیني مردم بابل براى پیشگوئى و بدست آوردن اراده خدایان بابل، گوسفندى را با انجام مراسم بسیار مذهبى در آغل مى بستند، و پس از مدتى که آماده مى شد آن را سر مى بریدند، و در جگر آن تأمل مى کردند، و راز نهان را کشف مى نمودند. معتقد بودند که اسرار خلقت و آینده و اراده الوهیت در آن دیده مى شود، از این عمل و مراقبت در اعضاء حیوان علم نو تشریح پديد آمد. از رهگذر وسائل پیشگوئى و دقت در مطالعه افلاک جوى، علم نجوم و اخترشناسى نيز پديد آمد. از این راه بود، که حساب و كتاب، خسوف و کسوف، ترتیب تقویم و تعیین روز شنبه براى تعطیل، و دیگر احکام نجومى را بابلیان با حرکت سیارات و ثوابت بر بشر آن روز و امروز روشن و معلوم گردانیدند. با دقت نمودن در نجوم و ستارگان، نتایج فراوانى درباره جبر طبیعت بدست آوردند، و مقیاس زمانى را بر خود آشکار کردند.
دين و آئین حتیان
قوم حتیان در گذشته بسیار دور، پیش از تمدن فنیقیان امپراطورى پرقدرت و پرشهرتى را در آسیاى غربى، بویژه در کارپاس بوجود آوردند. امپراطورى حتيان در هزاره دوم ق،م برقرار گردید، آريايي ها آنجا را که امروز حتیان ابتدائى مى گویند، به تصرف درآوردند، ولى نام کشور را تغییر ندادند. در کشور حتیان بقایاي کیش توتم رواج داشت، گاو هاى نر و مار هاى مقدس، مورد احترام مردم بود، آرینا خداى اصلى رب النوع خورشید ملکه حتیان اسم داشت، و شوهرش طوفان خدا بود، و قوم فروکیان وارث دینى حتیان شدند.
دين و آئین فروکى
اقوام فروکى در سال 1180 ق،م، پس از تسخیر تراوا در کشور حتیان، حکومت را بدست گرفتند. قوم فروکیان از اروپا به آسیا آمدند، و در محل کنونى آنکارا، براى خود حکومتى برپا نمودند، و براى تسلّط بر شرق نزدیک، مدتى با قوم آشور و مردم مصر رقابت مى کردند. فروکیان در این سرزمین تازه بدست آورده، مادر خدائى بنام ما را بخدائى خود برگزیدند. این نام را از روي نام کوه کوبلا بر وى نهادند، و آن را بعنوان روح بزرگ زمین زراعت شده، و نماینده همه نیرو هاى مولد طبیعت مى پرستیدند، و به زن خدا خدمت مى کردند، و این خدمت از رهگذر زنان مقدس شناخته شده بود. مادر خدا که یک زن بود، همسرش آتیس یک مرد بود، مادر خدا آتیش را ناچار نمود، که براى تعظیم وى مادر خدا خود را از مردى بیندازد و خصى کند. بهمین سبب بود، که روحانیان در مراسم عید خونین، خود را اخته مى کردند، و عضو نرینگى خویش را مى بریدند، و در برابر مجسمه مادر خدا مى انداختند، و آنگاه لباس زنانه در بر مى نمودند، و حرکات زنان را تقلید مى کردند.
دين و آئین فنیقیان
کشور فنیق فنيقيان، در حوالى شام و در کنار و دنبال فلسطین قرار گرفته بود، سرزمین فنیقی در کنار دریاى مدیترانه، و در شمال فلسطین بین کوه کاسیوس و کارمل واقع شده بود. قوم فنیقيان هرگز زیر پرچم دولت واحدى نرفتند، بلکه باقتضاى طبیعت ساحلى، به چندین شهر خودمختار مستقل منقسم گردیدند، که از شمال به جنوب از این قرار بودند: شهر آراد، شهر وبیبلوس، شهر بیروت، شهر صیدا، شهر صور، شهر آکر. در اواسط هزاره دوم ق، م، بنادر فنیقیه از قبیل صور و صیدا و وبیبلوس، رونق فراوان داشتند، اما در اواخر قرن نهم ق، م، گروهى از اشراف شهر صور محل سکونت خود را ترک نمودند، و به ساحل آفریقا مهاجرت کردند، و کارتاژ را بنا نهادند.
فنیقیان چون از فلسطین آمده بودند، دین آنان ارتباط مستقیم با همسایه جنوبى یعنى فلسطین داشت. این ملت تاجر پیشه، که با استفاده و کامرانى و لذت فراوان از زندگى سرگرم بودند، از خود مذهب و آئینى نداشتند، و خدایانشان بخدایان کلده شباهت داشت. مراسم دین مردم فنیقیه بیشتر از کلده با خون خواهى همراه بود. زیرا در اینجا انسان را قربانى مى کردند، و بعضى اوقات پادشاهان نیز فرزندان خود را قربانى مى نمودند. قربانیان را با شیپور و کرنا زنده در برابر خدا مى سوزاندند، و مادر کودک باید خود را به بهترین آرایش ها درآورد، تا قتل فرزند خود را در میان شعله هاى آتش مشاهده نماید، در موقع سوختن کودکان، بانگ کوفتن طبل و آواز هاى وسائل موسیقى به اندازه اى بود، تا کار قربانى كردن کودک پایان يابد، و فریاد کودکان در حال سوختن در دامان خدا به گوش نرسد.
در میان تیره هاى سامى که در جنوب سوریه زندگى مى کردند، عادات و آدابى شبیه به آنچه در بالا گفتیم وجود داشت. خلاصه اینکه خدایان فنیقیه بدو بخش نر بعل و ماده بعله تقسیم مى شدند، بعل و بعله یک جفت را تشکیل مى داند، که آمیزش آنان فراوانى را در بر داشت. هر شهرى بعل مخصوص بخود داشت، و آن را بنام هاى گوناگون مى خواندند، مثلا به بعل شهر صور ملکات گفته مى شد. اینان خدایان مرد بودند، و در مقابل این خدایان خدایان زن نیز وجود داشتند، که آنها را بعله یا ملکه یا آشتره مى نامیدند، و به آنان سنبل عشق و شهوت مى گفتند. ایشتاریامیلتا در بابل بکارت دختران پرستنده خود را بعنوان هدیه و قربانى قبول مى کرد، و گاهى زنان گیسوان خود را به وى تقدیم مى داشتند، یا خود را به نخستین مرد بیگانه اى که در معبد از آنان تقاضاى همخوابگى مى کرد، تسلیم مى کردند.
یکى دیگر از خدایان فنیقیان، مولوخ یعنى شاه بود، مولوخ خداى خطرناکى بود، مردم فنیقى فرزندان خود را زنده زنده در برابر ضریح او، بعنوان قربانى در آتش انداخته و مى سوزاندند. یک بار که شهر کارتاژ در محاصره دشمن بود 307 ق؛م، براى این خداى خشمناک 200 پسر، از بهترین خانواده هاى شهر را به آتش انداختند. در شهر کارتاژ خداى آنان از بعل و تانیت تشکیل مى شد، و شاید این اعتقاد از افریقاى شمالى به شهر کارتاژ راه پیدا کرده باشد. در کارتاژ اشمون خداى روئیدنیها و مرگ و تجدید زندگى بسیار مورد احترام و پرستش بود، در کارتاژ فحشاء مقدس وجود داشت، که عمل جادوئى آنان باعث فراوانى محصولات زمین و چهار پایان و مردم مى شد.
دين و آئين كلدانيان
کلدانیان نیز بعضى از روزها را خوب و برخى را بد و شوم مى گفتند، و اولین روز هفته روز تابو بود، که انجام کار در آن پلید و زشت بود، از این انديشه یوم السبت بوجود آمد. روز هاى هفته داراى اسامى ستارگان مقدس بود، و مردم یونان و روم نیز این روش را بکار گرفتند. دوشنبه روز ماه، سه شنبه روز مارس، چهارشنبه روز عطارد، پنجشنبه روز ژوپیتر، جمعه روز اورانوس، بودند. به تصور آنها، حالات خداوند در روى کودکانى، که در آن روز متولّد مى شدند مؤ ثر بود، کودکانى که در روز شنبه متولد مى شدند، تحت تأثیر ماه قرار داشتند، و بوالهوس مى شدند، و کودکانى که در روز سه شنبه بدنیا مى آمدند، مردانى جنگجو و سلحشور مى شدند.
اين مقاله ادامه دارد و بازنويسي مي شود.
كليك كنيد: دروغ هاي خنده دار تاريخ
كليك كنيد: تاريخ رود نام هاي عربي به ايران نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||||||||||||||||
![]() |